مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
شبهای سـرد سـامـرا نامـهـربان شـد خورشید این غربتسرا بیهمزبان شد ابـری سـیـاه آمـد به سـمـت مـاه عـالـم بــاران چـشـم عـاشـقــان او روان شـد اشک ملائک عرش اعلی را بهم ریخت رخت یتـیـمی بر تن صاحب زمان شد از اوج داغـی که به روی سـیـنـه آمـد خـون بر دل اهـل زمـین و آسـمان شد وقـتی امام عـسکری با زهـر جان داد مـاه بـهــار شـیـعــیــان او خــزان شـد شد روضهخوان و حزن بیحد در نوا داشت در خـاطرش یاد لـب خـشک پـدر بود یـاد کـنـار بـسـتر و چـشـمـان تـر بـود یاد هـمان لحـظه که آبی را طلـب کرد زهری که در جان رفته در حال اثر بود بر زخـم قـلـب مهـدی زهـرا نمک زد ذکـر عـطـش یـادآور تـیـر سه پـر بود یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلــظـی حال ربابی که از این غم محتضر بود این مخـتصر از گوشه های ماجرا بود صاحب عزایی که کسی غمخوار او نیست در اوج ماتم یک نفر هم یار او نیست بیت امام عسکری را دشمنـش سوخت اما کسی در این مصیبت زار او نیست مثـل امـیر الـمومـنـین که بـعـد کـوچـه دیگر کسی در غربتش دلدار او نیست روضـه گـرفــتـه در کـنـار هـیـزمِ در اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست بیشـک به یـاد روضـۀ اُمِّ ابـیـهـاسـت پای دری که سوخت و مسمار او نیست قـلـبی که این غـم آفـریـد آتـش بگـیرد |